-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 18:24
لیلی ومجنون در دنیای جدید گله می کرد ز مجنون لیلی که شده رابطمان ایمیلی حیف ازآن رابطه انسانی که چنین شد که خودت میدانی عشق وقتی بشود دات کامی ، حاصلش نیست به جز ناکامی نازنین خورد مگر گرگ تورا ؟ برده یا دات کام و دات ارگ تورا؟ بهرت ایمیل زدم پیشترک جای سابجکت نوشتم به درک به درک گر دل من غمگین است به درک گر غم من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 10:35
آدمها برای هم مثل یک کتاب میمونند وقتی به آخرش میرسن میرن سراغ یکی دیگه یادمان باشد همدیگرو زود ورق نزنیم . تنها یک برگ مانده بود ، درخت گفت منتظرت می مانم و برگ گفت تا بهار خداحافظ . بهار شد اما درخت عشقش را در میان انبوهی از برگ گم کرد .
-
یادت ای دوست بخیر
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 16:46
یادت ای دوست بخیر روزگارت شیرین ، دل من می خواهد که بدانی بی تودلم اندازه دنیا تنگ است یادت ای دوست بخیر می سپارم همه ی زندگی ات را به خدا که چو آینه زلال و همچو یک کوه پر از شوکت باشی